زیارت جامعه (4) أهل الذکر
بسم الله الرحمن الرحیم
9. پاسخ به قدر توان مخاطب
وظیفهی مسلمانان مراجعهی به ائمهی اطهار (علیهمالسلام) و فرا گرفتن معالم و معارف دین از آنان است، ولی بر ائمه لازم نیست که به هر سؤالی پاسخ گویند. اگر سائل را لایق دانستند و به قدرت ادراک او اطمینان داشتند، به سؤالش پاسخ میدهند. اما اگر او را دارای ظرفیت لازم نیافتند یا به هر دلیلی اجابت او را مصلحت ندانستند، پاسخ نمیدهند یا با پاسخ اسکاتی و امثال آن قانعش میکنند. «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب. این بخشش ماست، اگر خواستی، آن را به دیگران ببخش و اگر نخواستی، از بخشودن آن امساک کن. کم و زیاد بخشیدن آن به دست توست و حسابی بر تو نخواهد بود». [1]
شخصی از امام رضا (علیهالسلام) پرسید آیا خدا میتواند آسمان و زمین و آنچه در آن است را در تخم مرغ جای دهد؟ امام فرمود: بله در ظرف کوچکتر از تخم مرغ هم میتواند جای دهد. وقتی چشمت را میگشایی، آسمان و زمین و آنچه را در آنهاست میبینی. شخص دیگری از همین سؤال را از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرسید. حضرت فرمود: عجز و ناتوانی به خدا نسبت داده نمیشود لیکن آنچه که تو پرسیدی شدنی نیست و جزو محالات است. علت این اختلاف در پاسخ، آن است که سادل نخست قدرت درک معنای «محال ذاتی» را نداشت. شخصی هم از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دربارهی قضا و قدر سؤال کرد. آن حضرت فرمود: راه تاریکی است، در آن گام ننهید، دریای ژرفی است، وارد آن نشوید. «طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوه…» [2]
مسلمانان موظفند که به ائمهی اطهار (علیهمالسلام) مراجعه کنند ولی اصرار بر دریافت پاسخ نداشته باشند. آنها به مقتضای مصلحت خود و دیگران عمل میکنند. ائمه مجاری فیض خدا و معادن حکمت او هستند و همان طور که حکمت خداوند با توسل و امثال آن تغییر نمیکند: «یَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» [3] آنها نیز تحت ثأثیر این قبیل امور قرار نمیگیرند و بیحساب و برنامه، احسان یا امساک نمیکنند.
گاهی انسان در دعاهایش برای برآورده کرده شدن چیزی اصرار میورزد، در حالی که مصلحت او خلاف آن است. به عبارت دیگر خواستهی او برخاسته از حکمت نیست؛ چون بسیاری از علل و عوامل مؤثر در جهان از دید او مخفی است. از این رو ادب دعا این است که انسان در دعایش پیشنهاد ندهد که فلان شیء را میخواهم و فلان چیز را نمیخواهم. بلکه ادب اقتضا میکند که انسان بدون اشاره به نوع حاجت، فقط از خداوند طلب خیر کند. از این رو موسای کلیم پس از فرار از دست فرعون و وارد شدن به سرزمین مدین و کمک به دختر شعیب در آب دادن گوسفندان، زیر سایهی درختی آرمید وگفت: خدایا! هر خیری که تو به سوی من نازل کنی، محتاج و نیازمند آن هستم: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ».[4]
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: به خدا قسم در آنجا جز قرص نانی که با آن رفع گرسنگی کند طلب نکرد؛ چون مدتی بود که از گیاهان زمین میخورد.[5]
دعایی هم که معمولا در قنوت نماز میخوانیم از همین قبیل است: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَة».[6]
افراد زیادی را میشناسیم که سرنوشت آنان را تعلق به علم، مقام، فرزند و … تباه کرده است؛ به گونهای که اگر آنها را نمیداشتند، اهل نجات بودند: «وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون. شاید چیزى را ناپسند دارید حال آنکه براى شما خوب است و شاید چیزى را دوست بدارید حال آنکه براى شما بد است خدا مىداند و شما نمىدانید».[7]
بنابراین، چون مصالح و مفاسد امور به درستی برای بشر روشن نیست، صلاح انسان در دعا همانا، «خیر» خواستن و اجتناب از پیشنهاد دادن است.
البته در دعاهای وارد شده از ائمهی اطهار (علیهمالسلام) مشاهده میشود که آن حضرات گاهی پیشنهادهایی دادهاند، لیکن باید توجه داشت که آن ذوات مقدّس چون مجاری حکمت الهی هستند میدانند چه چیزی مصلحت است و چه چیزی مصلحت نیست. افزون بر این در صدر و ذیل این ادعیه جملاتی نظیر «بیدک الخیر» و امثال آن که دلالت میکند، آنان نیز تقاضای خود را مشروط به خیر بودن آن امور کردهاند آمده است.
توجه به این نکته ضروری است که هیچ دعایی بدون پاسخ نمیماند؛ چون یا ححاجتش اجابت میشود، یا دعا برای قیامتش ذخیره میگردد و یا اینکه بلایی از او دفع میگردد.[8] از این رو دستور دادهاند بعد از دعا دستهایتان را به سر و صورت خود بکشید زیرا دستی که به سوی خدا بلند میشود، خالی برنمیگردد.[9]
[1] . سورهی ص، آیهی 39. [2] . نهج البلاغه، حکمت287. [3] . صحیفهی سجادیه، دعای 13. [4] . سورهی قصص، آیهی 24. [5] . نهج البلاغه، خطبهی 160. [6] . سورهی بقره، آیهی 201. [7] . سورهی بقره، آیهی 216. [8] . بحارالأنوار، ج57، ص138. [9] . کافی، ج2، ص471.